«... همین جا باید بگویم كه مسؤولان هیأت حسن نیت، در اصل حسن نیت براى خیانت داشتند و با همین نیت هم به كردستان آمدند. كلاً این آقایان جز تضعیف موقعیت انقلاب در منطقه كار دیگرى نكردند. پاسگاههاى ژاندارمرى یكى پس از دیگرى در زمان تحركات همین هیأت خلع سلاح شدند. مرز ما با عراق بار دیگر باز شد. با این حال اعضاى هیأت مدام سعى داشتند نگذارند كسى كارى براى مقابله با این فجایع انجام دهد. تمام خیانتهاى اینها را اگر من بخواهم بگویم، كلى زمان مىبرد. در همین بانه خودمان شاهد بودیم كه این آقایان چه خیانتهایى كردند. بهعنوان مثال، در زمان ورود نیروهاى ما به شهر بانه، یكى از اشرار با نام مستعار عبدالرضا فقیه نارنجكى داخل یكى از ماشینهاى گشتى ما پرتاب كرد. بعد، یكى از نیروهاى اعزامى سپاه اصفهان كه سرنشین آن خودرو بود، با از خودگذشتگى، خودش را با شكم روى نارنجك انداخته بود كه به دیگران صدمهاى نرسد. با انفجار نارنجك این برادر شهید شد... ما مىدانستیم چه كسى نارنجك را انداخته. بچهها به طرفش تیراندازى كردند و تیرى هم به پاى او اصابت كرده بود. منتها این فرد موفق به فرار شده بود... زمانى كه هیأت حسن نیت وارد بانه شد، اعضاى هیأت به ملاقات نمایندگان محلى ضدانقلاب رفتند و فروهر هم در آنجا سخنرانى كرد. موقعى كه برگشتند، ما دیدیم عبدالرضا فقیه با آن پاى شل خودش همراه فروهر آمده است! بنده بلافاصله رفتم پیش فروهر و گفتم: این آدم با شما چه كار مىكند؟ او جواب داد: من رفتم براى مردم سخنرانى كردم. بعد از سخنرانى، مردم گفتند شما اگر حسن نیت دارید، این آقا را ببرید تهران، آنجا پاى او را عمل كنید و مداوایش كنید. من گفتم: آقاى فروهر! كدام مردم؟ اینها همه صحنهسازى است. این فرد هم جریان جرایمش از این قرار است. حالا شما بهعنوان رییس هیأت اعزامى دولت مىخواهید قاتل برادران ما را به تهران ببرید، او را عمل كنید؟ در جواب بنده، ایشان گفت: من نماینده امام هستم.
عجبا! كه آدمهایى مثل فروهر در برابر بچههاى سپاه كه مىرسیدند، لقب «نمایندگى حضرت امام» را یدك مىكشیدند!... خلاصه گفت: من نماینده امام هستم و همین است كه گفتهام. دستور من باید اجرا بشود. بنده هم در جواب او گفتم: شما نماینده امام هستى، از كانال خودت هستى. ما هم نماینده امام هستیم از كانال خودمان. حالا كه اینطور است، اصلاً كار شما به ما ربطى ندارد، كار ما هم به شما ربطى ندارد. ما این آقا را مىگیریم و تحویل دادگاه مىدهیم. شما هم هر كارى دلتان مىخواهد بكنید...
نتیجه این شد كه ایشان به ارتش دستور داد مرا بگیرند و به زندان ببرند. من به فروهر گفتم: آقاى فروهر! بین ارتش و سپاه با این دستور اصطكاك بهوجود مىآید. نكنید این كار را... مطمئن باشید كه دارید با سپاه رو در رو مىشوید. بالاخره با دوندگى فراوان ما، ناچار شدند نورچشمى آقاى فروهر را به دادگاه تحویل بدهند. بعد، همین آقایان هیأت، حسن نیت به خرج دادند و او را آزاد كردند. الان مىدانید عبدالرضا فقیه چه كاره است؟ او معاون عبدالرحمن قاسملو، سركرده حزب دمكرات شده است!».
در نتیجه یك چنین اقدامات خائنانهاى كه از سوى لیبرالیزم منحط هدایت مىشد، كلیه مناطق و مواضع سوقالجیشى كردستان كه وجب به وجب آنها با نثار خون رشیدترین جوانان این مرز و بوم از چنگال ضدانقلاب آزاد گشته بود، به دستور هیأت حسن نیت، دودوستى تقدیم تجزیهطلبان گردید. احمد درباره ماحصل مذاكرات هیأت حسن نیت و رهآورد اقدامات اعضاى آن براى امنیت ملى كشور مىگوید:
«... با اجراى برنامههاى این هیأت، عملاً روند اوضاع به جایى منتهى شد كه تمام اولیاى امور مملكت از آینده كردستان ناامید شدند و همه مطمئن شده بودند كه دیگر جدایى كردستان از كشور قطعى است و در آیندهاى نزدیك، ایران استانى به نام كردستان نخواهد داشت. بار دیگر همه پادگانها تحت محاصره اشرار قرار گرفت. ما از نزدیك مىدیدیم كه چگونه همان وضعیت سابق، از نو در حال تكرار شدن است. پادگان سنندج مجدداً محاصره شد و ضدانقلاب در صدد خلع سلاح این پادگان برآمد. آنان به صورت شبانهروزى به این پادگان حمله مىكردند. ناگفته نماند كه هیأت حسن نیت، سپاه را وادار كرده بود از منطقه خارج شود. آقایان هیأت به خواسته ضدانقلاب مبنى بر خروج سپاه از كردستان جامه عمل پوشاندند. تنها بخش از مجموعه سپاه كردستان كه به هیچ قیمتى زیر بار اجراى این دستور خائنانه نرفت و به رغم همه فشارها در منطقه باقى ماند، سپاه سنندج بود. این در حالى بود كه هیأت، با قبول مذاكره با مشتى آدمكش دستنشانده اجنبى، عملاً آنها را به رسمیت شناخته بود و بعد هم طى اقدامى باور نكردنى، رسماً با آنان قرارداد منعقد كرده بود. مطابق یكى از بندهاى این قرارداد، هیأت حسن نیت متعهد شد كه ضمن خارج ساختن سپاه از كردستان، انتظامات كلیه شهرها و روستاهاى منطقه را به عوامل مسلح گروهكها واگذار كند. اى واى بر ما كه یك ارگان قانونى مملكت حق حضور در شهرها و روستاهاى آن را نداشته باشد و در عوض این گروهكهاى غیرقانونى ضدانقلاب از طرف عالىترین هیأت سیاسى حكومت كشور، واجد چنین مشروعیت و وجاهتى شناخته شوند. وظیفه تكتك مردم این كشور است كه این آقایان هیأت را به محاكمه بكشند. تعدادى از اعضاى این هیأت، مثل عزتاللَّه سحابى و هاشم صباغیان، الآن توى مجلس شوراى اسلامى هستند.(12)... همین صباغیان عضو هیأت، چقدر توى كردستان توطئه كرد، چقدر نیرنگ كرد. صباغیان عامل خارج شدن سپاه از شهر استراتژیك بانه بود. او بود كه نیروهاى سپاه را وادار به خروج از بانه كرد. عامل خلع سلاح پاسگاههاى مهم آن منطقه، همچون پاسگاه رستمى و پاسگاه گونى، هاشم صباغیان بود. باز مىبینیم كه مسؤولان ما قفل سكوت به لب زدهاند. آقا! اینها توى مجلس مملكت هستند. اى واى بر ما، كه خائنانِ به ملت، توى مجلس ما باشند. این خائنان به ملت را باید جلوى چشم مردم ما اعدام كنند. نه یك بار، نه ده بار، نه صد بار...».
در اوج تلخكامى و مصائب رزمندگان انقلاب اسلامى در غرب كشور، به ناگاه گشایشى در كار فروبسته بحران كردستان - به دور از چشم اغیار لیبرال مسلك - به وجود آمد. تبلور عینى این گشایش، تشكیل «ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش» بود. احمد كه خود از جمله بانیان اصلى این ستاد به شمار مىرفت، درباره علل و عوامل اصلى شكلگیرى این مركز عملیاتى مىگوید:
«... در همین حین یك طلیعه امیدى به وجود آمد و آن آمدن برادرمان سرهنگ على صیاد شیرازى به منطقه و متعاقب آن تشكیل ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش در كردستان بود.»
ستاد مزبور با مساعى مشترك رزمندگان متعهد و نخبه ارتش جمهورى اسلامى و سپاه غرب كشور ایجاد گردید تا ضمن اتخاذ یك سلسله تدابیر عاجل و راهگشا، با همفكرى و معاضدت مشترك نیروهاى ارتش و سپاه، فرماندهان این ستاد بتوانند سنگى را كه مجانین لیبرال در چاه حسن نیت نسبت به دشمنان ملك و ملّت انداخته بودند، به در آورند. از جمله اعضاى مؤثر این ستاد، باید از سردار شهید حاج محمد بروجردى، امیر سپهبد شهید على صیاد شیرازى، سردار شهید ناصر كاظمى، امیر سرتیپ احمد دادبین و... و بالاخره سردار احمد متوسلیان نام برد. نتیجه چندین جلسه رایزنى مشترك و مذاكرات مفصل فرماندهان ستاد مزبور، عمدتاً به حل چند معضل كلیدى، با توجه به شرایط دستخوش دگرگونى مناطق غرب كشور - خصوصاً پس از خرابكارىهاى گسترده هیأت حسن نیت - منعطف شده بود.
از جمله مهمترین این مسائل، باید به سه معضل پیچیده ذیل اشاره كنیم:
1- شكستن بنبست نظامى و بر هم زدن موازنه زیانبارى كه بر اثر خلاء حضور فعال قواى سپاه و ارتش، به سود تجزیهطلبان در مناطق سوقالجیشى كردستان ایجاد شده بود.
2- پاسخگویى مناسب به خواستهاى بر حق و مشروع مردم مسلمان كردستان كه از نتایج اقدامات هیأت حسن نیت - كه عملاً با سپردن مقدرات استان به ضدانقلاب موجبات سلب آسایش و امنیت مردم این خطه و نوامیس آنان را فراهم آوردند - شدیداً آزردهخاطر شده بودند.
3- شكستن محاصره پادگان استراتژیك لشكر 28 ارتش جمهورى اسلامى در سنندج كه ضدانقلابیون، با اطمینان خاطرى كه از ناحیه ممانعت لیبرالها از قواى مسلح نسبت به عدم درگیرى آنان با اشرار داشتند، این بار در صدد یكسره كردن كار لشكر 28 و اشغال قطعى پادگان سنندج، برآمده بودند. امرى كه در صورت تحقق، مىرفت تا تیر خلاص را بر كالبد یكپارچگى ملى كشور شلیك كرده و با تسخیر این مركز، عملاً رؤیاى شوم تجزیه استان كردستان را محقق سازد.
در نهایت احمد و همرزمان او در ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش به این نتیجه رسیدند كه براى تحقق ضرورت اول، لازم است تا حل معضل دوم در دستور كار ستاد قرار بگیرد. بر همین اساس با ابتكار سردار شهید حاج محمد بروجردى، طرح تشكیل «سازمان پیشمردگان مسلمان كُرد» تدوین و به شوراى عالى سپاه عرضه شد. با تصویب كلیات طرح مزبور، مقرر گردید تا این طرح جهت تصویب نهایى به «شوراى انقلاب» كه پس از بركنارى دولت موقت توسط امام در آبان سال 1358، عالىترین نهاد حاكمیتى كشور بود، تقدیم شود. لیبرالهاى عضو شورا خصوصاً مهدى بازرگان، كه از تبعات محتوم تصویب این طرح به خوبى آگاه بودند، یك صدا به مخالفت با تبدیل این طرح به مصوبه قانونى شوراى انقلاب قد علم كردند. این طرح به رغم مخالفت شدید و كارشكنى مستمر لیبرالیزم منحط و به یمن همفكرى و همیارى پیگیر عناصر مكتبى پیرو خط امام(ره) در شوراى انقلاب، بهویژه شهید بزرگوار آیتاللَّه دكتر بهشتى، به تصویب رسید و مسؤولیت تشكیل این سازمان نیز مستقیماً به شخص سردار بروجردى محول شد.
به دنبال تصویب این طرح، فرماندهان ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش، طى یك برنامه فشرده در اكثر شهرها و روستاهاى مناطق كردنشین اقدام به جلب و جذب عناصر بومى محروم و مؤمن به انقلاب، به این تشكل رزمى نوین نمودند. اعلام موجودیت سازمان پیشمرگان مسلمان كرد به شدت مورد استقبال اقشار گوناگون مردم رنج كشیده و مظلوم استان كردستان قرار گرفت. با تشكیل این سازمان و آغاز عملیات مسلحانه رزمآوران بومى آن علیه باندهاى مسلح ضدانقلاب، بر تبلیغات كذب و عوامفریبانه بوقهاى تبلیغاتى استكبار جهانى، رسانههاى صهیونیستى غرب و شبهروشنفكران غربزده مترقى! سنگر گرفته در ویلاهاى اعیانى شمال تهران كه تجزیهطلبان جیرهخوار «سیا»، رژیم فاشیستى صدام حسین و «موساد» را مبارزین خلق كرد! معرفى مىكردند، خط بطلان كشیده شد.
مردم مسلمان كردستان كه از باجخواهىها، تعدّیات ناموسى، تحمیل بیگارى، پایمال كردن حریم مساجد و تبدیل آنها به مقرهاى حزبى و محافل رقص و پایكوبى و توهین و تحقیر نسبت به معتقدات مذهبى خویش توسط رفقاى پیشمرگ خلق كرد! به ستوه آمده بودند، از امر تسلیح و شركت در صفوف مدافعان انقلاب چنان حسن استقبالى نشان دادند كه به فاصلهاى كوتاه، موزانه قدرت در منطقه به زیان گروهكهاى ضدانقلابى بر هم خورد. تا جایى كه در شهرهایى همچون سقز، عوامل ضدانقلاب با پخش تراكت و شبنامههایى سراپا فحاشى، شعار «پیشمرگِ خمینى، مساوى با فانتوم!» را بر سر زبانها انداختند.
سردار رشید اسلام شهید محمدابراهیم همت درباره انگیزه واقعى مردم كردستان جهت پیوستن سراسرى به صفوف سازمان پیشمرگان مسلمان كرد گفته بود:
«... مردم كردستان مىگفتند دیگر به ما نگویید خلق كرد؛ به ما بگویید مردم كرد، امت كرد... این ضدانقلابیون آبروى ما را بردند!»
چرخهاى ماشین ارعاب، شكنجه و كشتار ضدانقلاب در وسعتى گستردهتر از سابق به چرخش مرگبار خود استمرار بخشید. این بار دیگر آماج قهر تجزیهطلبان صرفاً شامل حال پاسداران انقلاب، رزمندگان ارتش، جهادگران و آموزشیاران نهضت سواد آموزى نمىشد. روستاییان مؤمن خوشنشین و كمزمین كرد، كارگران محروم، دانشآموزان نوجوان شهر و روستا، كسبه جزء، محصلین علوم دینى و روحانیت اهل سنت كردستان نیز به گناه همكارى و گاه حتى ظن طرفدارى از سازمان پیشمرگان مسلمان كرد در لیست سیاه جوخههاى ترور ضدانقلاب قرار گرفتند و بسیارى از آنان به گروگان گرفته شدند، وحشیانه شكنجه گردیدند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
همین ابتكار خلاقانه احمد و همرزمان خداجوى و مردمسالار او موجب گردید تا شعر و شعارهاى عوامفریبانه ضدانقلاب از قبیل: جنگ كرد و فارس و سنى و شیعه در بین اهالى كردستان بازارى سخت كساد و بىمشترى پیدا كنند. با تجهیز و تسلیح مردم انقلابى كردستان، فرماندهان ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش امر خطیر تعقیب و انهدام قدم به قدم قواى تا بن دندان مسلح ضدانقلاب را در عرصه نبردى به وسعت بیش از 8400 روستا و دهها شهر كوچك و بزرگ مناطق كردنشین در استانهاى آذربایجان غربى، كردستان، ایلام و كرمانشاهان شدت بخشیدند. احمد از چگونگى تشكیل سازمان پیشمرگان مسلمان كرد و تبعات آن مىگوید:
«... درست در همان اوان تشكیل ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش، مجموعهاى مردمى هم به نام سازمان پیشمرگان مسلمان كرد براى مقابله با ضدانقلابیون به وجود آمد. وضعیت كلى جریانى كه به ایجاد این سازمان منجر شد از این قرار بود كه چون نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى در زمان فعالیت هیأت حسن نیت مجاز به رویارویى با ضدانقلاب نبودند و اعضاى هیأت آنان را از این لحاظ كاملاً در منگنه قرار داده بودند، این بار مردم مسلمان كرد بودند كه خودشان آستین بالا زدند، آمدند و با حداقل امكانات مسلح شدند و در مقابل ضدانقلاب ایستادند. خوب یادم هست وقتى مجدداً در كردستان درگیرى بهوجود آمد، داریوش فروهر در جلسهاى با حضور ما، نسبت به فعالیت مسلحانه پیشمرگان مسلمان كرد شدیداً اعتراض كرد و آنها را غیرقانونى دانست. در جواب فروهر گفته شد كه یك طرف دعوا گروههاى مسلح ضدانقلاب هستند و طرف دیگر هم كردهاى مسلح منطقه. هم اینها غیرقانونى هستند، هم آنها! حالا هم در زد و خوردهاى كردستان، ارتش و سپاه درگیر نیستند. مردم مسلمان خود منطقه دارند با ضدانقلاب مىجنگند و ما هم كارى به كار آنها نداریم!... داد و فریاد فروهر بدجورى بالا رفته بود. من توى آن جلسه بودم و خوب مىدیدم كه فروهر از غیظ، چطور دم به دقیقه مشت بر میز مىكوبد و از این جور اداها از خودش در مىآورد. ما هم مىخندیدیم و چیزى نمىگفتیم. خودش هم مىدانست كه نمىتواند از این بابت وصلهاى به ما و بچههاى ارتش بزند. براى همین ناچار بود فقط هارت و پورت كند و مشت به میز بكوبد!».
اینگونه بود كه به یمن هوشمندى و زیركى مؤمنانه احمد و همرزمان او، خداوند مكر لیبرالهاى مكار را به خودشان بازگرداند. همانا خداوند به حق، خیرالماكرین است. در پى تسلیح سراسرى مردم مسلمان منطقه و گسترش دامنه مبارزات آنان در مناطق شهرى و روستایى كردستان علیه باندهاى ضدانقلاب، اینك زمان پرداختن به سومین معضل بغرنج بحران كردستان فرا رسیده بود.
با تلاش شبانهروزى امیر سپهبد شهید على صیاد شیرازى، سردار شهید حاج محمد بروجردى و سردار سید رحیم صفوى، طرح عملیات شكستن محاصره پادگان لشكر 28 سنندج آماده شد و در دستور كار نیروهاى ستاد مشترك عملیات ویژه سپاه و ارتش قرار گرفت. احمد كه خود در تمامى مراحل طراحى و سپس اجراى این عملیات نقشى حساس برعهده داشت، مىگوید:
«... بعد هم در ستاد، مسأله طراحى حمله به سنندج را شروع كردیم. آن نكتهاى كه درباره سنندج اهمیت دارد و همه باید از این امر مطلع شوند، این بود كه سنندج بهعنوان نقطه اتكاى همه ضدانقلابیون و حامیان آمریكایى و بعثى آنان در منطقه به شمار مىرفت. وقتى كه مراحل اولیه حمله به سنندج آغاز شد، اعلامیهاى از گروهك كومله در رابطه با جلوگیرى از حركت یك ستون نظامى كه مىخواست از سنندج به طرف نقاط مرزى بانه حركت كند، به دست آمد. مضمون اعلامیه از این قرار بود كه گفته بودند: ببینید! رژیم ستون نظامى خودش را با چه وضع افتضاحى از شهر حركت داده... همین جا باید بگویم كه در حقیقت عامل ناكامى حركت آن ستون به ضعف فرمانده آن برمىگشت كه فردى كمدل و جرأت و ترسو بود. به هر جهت همین براى گروهكها در سنندج تبدیل به حربه تبلیغاتى شد. كومله اعلامیه داد و نوشت: ما جلوى حركت ستون را از این جهت گرفتیم كه ثابت كنیم دیگر حاكمیتى به نام جمهورى اسلامى در منطقه كردستان وجود ندارد. عین همین مضمون، اعلامیهاى هم از طرف گروهك چریكهاى فدایى داده شد.»
ضدانقلاب، سرمست از این توفیق نسبى، در سنندج عربده مىكشید و نیروهاى انقلاب را به رویارویى فرا مىخواند. دیگر زمان صبر و سكوت سپرى شده بود. برحسب همین ضرورت، احمد به اتفاق معاون سلحشور خود «محمد توسلى»، همراه با جمعى از رزمندگان سپاه و ارتش به عزم برخاك مالیدن دماغ پرباد ضدانقلاب و آزادسازى سنندج، با هدایت مستقیم شهیدان محمد بروجردى و على صیاد شیرازى، و سردار رحیم صفوى، راهى این شهر شد.
ستون تحت فرماندهى احمد از محور سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را شكست و نفرات آن فاتحانه وارد سنندج شدند؛ شهرى كه ضدانقلاب طى حضور چند ماهه خود، آن را به یك دژ نظامى به ظاهر تسخیرناپذیر مبدل ساخته بود. این است ماجراى فتح سنندج، به روایت احمد:
«... ضدانقلابیون در سنندج پشت مردم بىگناه سنگر مىگیرند. با آغاز درگیرى، حدود 512 شهید از ما باقى مىماند. علت اینكه این تعداد از برادران ما به شهادت مىرسند این بود كه آنها حاضر نبودند به روى غیرنظامیان و اماكنى كه مردم شهر در آنها سكونت داشتند اسلحه بكشند. در عوض نیروهاى ضدانقلاب در مناطق مسكونى سنگر گرفته و از همان نقاط به سمت برادران ما شلیك مىكردند. همین واقعه نشان دهنده ماهیت كثیف و ضدمردمى این گروهكهاست. همین خلقىهایى كه دیدیم در سنندج چطور با نامردى تمام، پشت مردم بىگناه سنگر گرفته بودند و علیه حكومت اسلام مىجنگیدند.
بعد از فرار گروهكها از سنندج، خرابىهاى فراوانى از آنها در سطح شهر باقى ماند. وقتى كه آنها شكست خودشان را قطعى دیدند، با استفاده از تفنگ 106، هر خانهاى را كه صاحب آن طرفدار جمهورى اسلامى بود و یا حداقل اعتقادات اسلامى داشت، هدف قرار دادند و نابود كردند. ضدانقلاب تاوان شكست خودش از برادران ما را، داشت از مردم بىگناه سنندج مىگرفت.»
امیر سپهبد شهید على صیاد شیرازى پیرامون فتح سنندج و تبعات حضور چندین ماهه عناصر ضد انقلاب در مركز استان كردستان اینگونه حكایت كرده است:
«... محاصره سنندج و تسلط كامل نیروهاى مسلح انقلاب بر شهر، 28 شبانهروز طول كشید. بچهها شهر را تقسیمبندى كردند. در پانزده نقطه شهر، پایگاه مقاومت درست كردند.
در آنجا، تركیب مقدسى بود: ارتشى، پاسدار، پیشمرگان مسلمان كرد، نیروهاى ژاندارمرى و شهربانى. همه با هم یكپارچه بودند و خیلى زود ضابطه و مقررات به وجود آمد؛ چون فرماندهى واحد بود... بجاست كه یادى از شهید بروجردى بكنم.
فرمانده سپاه كرمانشاه بود و متعاقباً مسؤولیت سپاه منطقه غرب كشور را به او داده بودند. در صحنههاى سخت میدان جنگ، همیشه تبسم بر چهرهاش بود. خونسردى، صبورى، شجاعت و جسارت در تصمیمگیرى داشت. مقید بود هر چه در توان دارد، انجام بدهد. او به راحتى قابل هماهنگى بود. این هماهنگىها برقرار بود و پیوندى هم كه بین من و برادر رحیم صفوى بود، در این نبرد مستحكمتر شد. به لطف خداوند متعال، اولین مرحله عملیات، در شهر سنندج به پایان رسید. پایه حركت ضربتى و منسجم جمهورى اسلامى علیه ضدانقلاب، از سنندج شروع شد. سنندج مركز ثقل تمركز ضدانقلاب بود، مركز استان بود و تمركز گروهكها، مركزیت و ستادهاىشان در داخل این شهر قرار داشت. از طرف دیگر، برقرارى هماهنگى و وحدت بین رزمندگان اسلام - به ویژه ارتش و سپاه - در آنجا سهل و آسان بود. سنندج هم مركز لشكر 27 كردستان بود و هم برادران سپاه كه پا به كردستان گذاشته بودند، بر حسب سیستمهاى ادارى استانى، مركزیتشان در سنندج بود. مركز پیشمرگان مسلمان كُرد آنجا بود؛ همینطور ژاندارمرى و شهربانى... بسیارى از مردم،وقتى دیدند نیروهاى مسلح در داخل شهر متمركز شدهاند، امنیت پیدا كرده بودند تا بیایند و به ما اطلاعات بدهند. حتى بسیارى از ضدانقلابها و سران آنها را معرفى كنند... ما در مركز استان كردستان بودیم، ولى همه جادهها در دست ضدانقلاب بود. شهرهاى دیگر هم در دست ضدانقلاب بود... در بین كسانى كه بهعنوان گروهكى دستگیر شده بودند، اغلبشان چهرههاى جوان داشتند. پسرها با دخترها مخلوط بودند. در سنگرهایى كه پاكسازى مىكردیم، در همان مَدخَلِ ورودى جاده كرمانشاه به طرف سنندج، در بعضى از سنگرها، قرصهاى ضدباردارى وجود داشت. معلوم بود كه فساد با چه شدتى در جریان بوده است. خدا رحمتش كند شهید بروجردى را. یادم هست كه شَمِّ بازجویى هم داشت. قبل از انقلاب، در ساواك، روى خودش بازجویى كرده بودند. ایشان افراد ضدانقلاب را بازجویى مىكرد. آنها اقرار نمىكردند. شهید بروجردى آنها را در یك نوع حالت روانى قرار مىداد و با آنها صحبت مىكرد تا اقرار كنند. بروجردى طورى با آنها صحبت مىكرد كه شاید اینها كه به خاطر اعمالشان محكوم به اعدام بودند، با اقرارشان حالت توبه به آنها دست بدهد و قضات آنها را ببخشند. او اینها را به طرف هدایت و تربیت مىبرد، ولى آنها به شدت روى موضع شیطانىشان مُصِرّ بودند.
دخترى بود كه به همه ما پرخاش مىكرد و بد و بیراه مىگفت. مىگفت شماها آمدهاید امنیت ما را به هم زدید، شماها استقلال ما را به هم زدید.
همان جا متوجه شدم كه چقدر دقیق بر مبناى غریزه نفسانى جوانها، روى آنها كار كردهاند. به طورى كه مثلاً براى این دختر، زندگى كردن بدون این كه با پسرى ارتباط داشته باشد، یا در تشكیلاتى باشد، اصلاً معنا نداشت.
پدر دختر آمد. فكر كردیم لابد براى شفاعت آمده. دیدیم مىگوید: خدا را شكر مىكنم كه شما دختر من را گرفتید. این ضدانقلابها آبروى خانواده من را بردهاند. اگر در سنندج بگردید، به ندرت دختر با كره پیدا مىكنید... اینها همه دخترهاى ما را به فساد كشیدهاند و من ننگ دارم كه این دختر دوباره به خانوادهام برگردد.
علاوه بر این كه خوشحال بود كه این كار شده، مىگفت: كنترل از دست ما خارج شده و آنها دیگر توجهى به حیثیت و آبروى خانوادگى ما ندارند.
خوب است نسل آینده روى این بچهها خیلى دقت بكند. چقدر خطر دارد كه كنترل فرزندان از دست خانواده خارج بشود و محیطهاى تربیتى از بین بروند. چرا كه در این صورت، دیگر امكان ندارد بشود جوانى را كنترل كرد. منافقها الگوهاى زنده هستند و دیدیم كه چطور منحرف شدند. حتى بعد از توبه هم، چون توبههاى آنها مصلحتى است، دوباره گرفتار مىشوند.
نكته بعدى این بود كه در همین نبرد سنندج، روى عنایتى كه نسبت به برقرارى امنیت داشتیم، دیدیم كه امنیت پایدارِ مبتنى بر روش منطقى ایجاد نمىشود، مگر این كه مردم جذب بشوند. یعنى لازم است به مردم توجه بشود، نه به سر نیزه و تفنگ و از این قبیل چیزها.
ما چهره دیكتاتورى را در زمان طاغوت به یاد داشتیم. در آن زمان، هر وقت در استانى بحران پیش مىآمد، با شدت برخورد مىكردند. همینطور كه الان در عراق، صدام با مردم برخورد مىكند. سران آنها را سریع مىگرفتند و همه آنها را از بین مىبردند، یا یك طورى آنها را به سازش مىكشاندند تا دیگر از این غلطها نكنند. یا به جاهاى دیگر تبعید مىكردند و بعضىها را با هلىكوپتر، از بالا مىانداختند پایین. حالتى كه بیایند و براى اجراى عدالت دادگاهى تشكیل بدهند، نداشتند. مثلاً تیمسار اویسى معدوم گویا یك زمانى مسؤول ژاندارمرى این منطقه بود. او نفراتى را كه مخالف رژیم بودند، با هلىكوپتر مىبرد و از بالا به پایین مىانداخت. اینطور اعدامشان مىكرد. این خبر به گوش بقیه مىرسید و متوجه مىشدند كه حتى دادگاه نظامى هم در كار نیست و اگر تشخیص مىدادند كسى ضد رژیم باشد، اینگونه نابود مىشود.
دیدیم اگر مردم احساس كنند كه جمهورى اسلامى قدرت دارد، مىآیند و جذب مىشوند. بر همین اساس پیشنهاد كردیم كه حتى استاندار را از افراد بومى بگذارند. البته نمونههاى بومى قبلى مثل دكتر ابراهیم یونسى كه تودهاى بود، خیلى بد عمل كرده بودند. ولى گفتیم یك بومى خوب گیر بیاوریم و همه بچههاى حزباللّهى او را كمك كنند؛ از فرماندارى گرفته تا شهردارى. روى این قضیه سرمایهگذارى شد كه از طریق دادن كنترل دستگاههاى حاكمه به نیروهاى بومى كه مناسب و سالم هستند، مردم با نظام احساس صمیمیت و خودمانىتر بودن بیشترى پیدا كنند.»
فتح سنندج از جمله نقاط عطف در كارنامه رزمى پرافتخار احمد در نبردهاى غرب كشور به شمار مىرود. احمد در این نبرد خوش درخشید. ایمان مستحكم و خللناپذیر نسبت به آرمان الهى انقلاب، همراه با درایت خلاق نظامى، ثبات رأى و پایمردى بىحد و حصر او در نبرد سنندج، وى را زبانزد رزمآوران سپاهى و ارتشى ساخته بود.
احمد خود به نبرد سنندج، از زاویه دیگرى بها مىداد. بعدها، در جلسهاى با حضور سرداران شهید حاج محمد بروجردى، ناصر كاظمى، محمدابراهیم همت و دیگر فرماندهان تحت امر سپاه منطقه 7 كشورى در كرمانشاه، احمد طى سخنانى در مورد چگونگى گزینش تاكتیكهاى مؤثر نظامى جهت شرایط ویژه جبهههاى كردستان، تأكید زیادى بر نقش آموزههاى نبرد سنندج كرده و گفته بود:
«... كسى این تاكتیكها را به ما یاد نداد. اینها را ما خودمان آموختیم؛ البته به قیمت خون شهداىمان، مثلاً وقتى در سنندج درگیر بودیم، پس از ورود به شهر، بچهها مىخواستند از یك كوچهاى بگذرند. از آنجا كه تكتیراندازان ضدانقلاب، علاوه بر تصرف مواضع كلیدى، از امتیاز اشراف به گلوگاههاى اصلى و معابر فرعى شهر هم برخوردار بودند، حسابى ما را عاجز كرده بودند. ابتدا به ساكن، كسى نمىدانست چه باید كرد. بعد كه یكى از بچهها زخمى شد،فهمیدیم اگر حین اقدام به تردد، از آتش مقطع استفاده كنیم، هم مجال ابتكار عمل را از دشمن گرفتهایم، هم بچههایمان را با كمترین تلفات از خطر گذراندهایم. درسى كه ما خصوصاً از نبرد سنندج گرفتیم، بعدها اصل ثابت پاكسازىهاى ما در محورهاى آلوده كردستان شد؛ یعنى اصل آتش و حركت! دوره دانشكده جنگ، براى ما از كوچههاى سنندج شروع شد، تا رسید به قلههاى سر به فلك كشیدهاى كه براى فتح آنها از همین درس اصلى استفاده كردیم.»
اینگونه بود كه قواى كمتجربه انقلاب، تحت فرماندهى احمد و فرماندهان دلاورى همچون محمد بروجردى، على صیادشیرازى، رحیم صفوى، اصغر وصالى و... سنندج را آزاد نموده، كم تجزیهطلبان را شكستند.
نظرات شما عزیزان: